بنابراین تد تصمیم گرفت به شهر بزرگ برود و مدرسه را در آنجا تمام کند. به عنوان دستیار در شهرداری مشغول به کار شد. او بیشتر می خواست. تد قبلا یک کشاورز ساده بود. وقتی تحصیلاتش تمام شد، به این نتیجه رسید که بالاخره وقت آن رسیده که در جایی کار پیدا کند. و او یکی را در شهر کوچکی به نام سانست هیلز پیدا کرد. اما او در تمام عمرش نمی توانست خود را کشاورز ببیند. تد و کاترین اینگونه با هم آشنا شدند. با وجود اینکه سعی می کرد آن را پنهان کند، اولین باری که به او چشم دوخت، مورد ضرب و شتم قرار گرفت. unf.
اطلاعات دقیق...