الیوت نس، رهبر سابق دست نخوردههای افسانهای، آرزو میکرد که بقیه روزهایش را صرف کار در غذاخوریاش کند، نه اینکه بیش از حد در محل فساد شهرش، سانتا اسپرانزا، که در آن منحط شده بود، بگذرد. اما به ندرت همه چیز طبق برنامه پیش می رود. وقتی بچهها ناگهان شروع به ناپدید شدن میکنند و پلیس فقط چشمهایش را میبندد، الیوت تصمیم میگیرد قانون را در دستان خودش بگیرد، مجرم را ردیابی کند و او را به هر وسیلهای که لازم باشد به دست عدالت بسپارد، حتی اگر مجبور شود رویایش را رها کند.
اطلاعات دقیق...